عطایی که یعنی قرب!
«برگرفته از سوره مبارکه کوثر»
عطایی که یعنی قرب!
یا باسط الیدین بالعطیه...
آغوشش را گشوده بود برای بخشیدن و یک بغل عطیه بود در میان دستانش...
هر آغوشی رنگ و بوی خاص خودش را دارد! مثلا وقتی که در آغوش مادرت جا میگیری، یک دنیا مهر و عطوفت را در بر گرفته ای، یا وقتی پدرت آغوشش را برای تو می گشاید؛ مأمن و آرام می یابی! اما در این میانه هر آغوشی همیشه دو بخشِ مشترک دارد! بخشِ اول بخشش و عطا و بخشِ دوم، نزدیکی و قرابتی که همیشه تو را در آغوش می فشارد!
... دستانش را گشوده بود و گشایش آغوشش عطایی بود بی نهایت. بی نهایتی که در میانه دستانش از کران تا بیکران امتداد داشت! حال، تنها تو بودی و او! تنها او ماند و تو! "اعطینا"یش به رویت لبخند میزد و تو را تا "قاب قوسین"[1] دستانش، تا "سدرة المنتهی"[2] قرابت آغوشش؛ می برد! همانجا که نقطه وصلت با کوثر "جنة المأوی" به انتظار نشسته است، تا «إنّا أعطیناک الکوثر»!
نگارنده: ز. طاوسی