گردان حضرت معصومه (س)

گردان پژوهشی ادبی حضرت معصومه (س)

گردان پژوهشی ادبی حضرت معصومه (س)

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

«برگرفته از سوره مبارکه کوثر»


عطایی که یعنی قرب!


یا باسط الیدین بالعطیه...

آغوشش را گشوده بود برای بخشیدن و یک بغل عطیه بود در میان دستانش...

هر آغوشی رنگ و بوی خاص خودش را دارد! مثلا وقتی که در آغوش مادرت جا می­گیری، یک دنیا مهر و عطوفت را در بر گرفته ای، یا وقتی پدرت آغوشش را برای تو می­ گشاید؛ مأمن و آرام می ­یابی! اما در این میانه هر آغوشی همیشه دو بخشِ مشترک دارد! بخشِ اول بخشش و عطا و بخشِ دوم، نزدیکی و قرابتی که همیشه تو را در آغوش می­ فشارد!

... دستانش را گشوده بود و گشایش آغوشش عطایی بود بی نهایت. بی نهایتی که در میانه دستانش از کران تا بی‏کران امتداد داشت! حال، تنها تو بودی و او! تنها او ماند و تو! "اعطینا"یش به رویت لبخند می­زد و تو را تا "قاب قوسین"[1] دستانش، تا "سدرة المنتهی"[2] قرابت آغوشش؛ می­ برد! همانجا که نقطه وصلت با کوثر "جنة المأوی" به انتظار نشسته است، تا «إنّا أعطیناک الکوثر»!


نگارنده: ز. طاوسی



[1] . سوره مبارکه نجم آیه 9

[2] . سوره مبارکه نجم آیه 14

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۷
گردان حضرت معصومه (س)

«داستان کوتاه در حال و هوای سوره مبارکه مطففین»


جنگی درگرفته بود بین خواستن و نخواستنش! عقربه های ساعت اتاقش روی 10 خودنمایی می کرد. پلک هایش سنگین شده بود و آرام و بی اختیار روی هم قرار می گرفت و به ناگاه دوباره می پرید! لاجرم؛ در این جنگ نابرابر، نخواستنش قافیه را از دست داد و پلک هایش بر هم افتاد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۵:۳۱
گردان حضرت معصومه (س)

«بسم الله الرحمن الرحیم»

" اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک "

 

از بی نهایت...

وقتی چیزی بی نهایت باشد، حتما از بی­ نهایت آمده است. یا نه! بهتر بگویم وقتی چیزی را نهایتِ بی نهایت می­ بخشد؛ حتما و قطعا از جنس خود می­ بخشد! یعنی حتی اگر به دو دو تا چهارتا و حساب سرانگشتی دنیا هم که بخواهی حساب کنی جز این نخواهد بود! مگر جز این است که ابر، ابر، و  نور، نور می­ بخشد و می­ زاید؟!

.... صدایش که به « إنّا...» بلند شد، انگار تمام دارایی اش را به صف کشید! دارایی که نهایتی برایش متصور نبود!! نه نه! دارایی نبود! خودش بود! وجودی که نهایتی نداشت! هر طرفِ « إنّا...» را که نگاه می­ کردی، فقط او بود! مانند وقتی که به اقیانوس چشم می­ دوزی و جز زلال آب، هیچ نمی­ بینی! هرچه بود بی­ نهایت بود و هرچه بود وجود بود و هرچه بود تمام خیر و خوبی!

هرچه بود، تمام بود!!

انگار از پاره وجود خودش... نه! وجود خودش را بخشیده بود؛ که ندای «اعطیناک الکوثر» اش، در گوش فلک سنگینی می­ کرد! مرتبه ای از وجودش که بر تو نازل شد! عطا شد! و تویی که ظرف وجود بی­ نهایت خواهی بود! حتما از جنس همان کوثر بی ­نهایتی! کاف خطاب تو آن­قدر بی­ نهایت هست که کوثر بی­ نهایت در آن استمرار یابد!

انگار همه چیز از مدار او به مدار تو می ­­چرخد! بی­ نهایت، از بی­ نهایت به بی­ نهایت!

 

نویسنده: ز. طاوسی


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۱۳
گردان حضرت معصومه (س)

خیلی فکر کردم که این پست را روی وبلاگ بگذارم یا نه! و بالآخره تصمیم گرفتم و این کار را کردم!

ماجرا به 7 یا 8 سال پیش برمی­ گرده وقتی که کار هر روزه ام خواندن شعر، به ویژه شعر شاعران معاصری هم چون مرحوم قیصر امین پور بود!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۵
گردان حضرت معصومه (س)

«گذری بر مفهوم بهشت و جهنم سازی با نگاهی به سور مبارکه کوثر، تکاثر و مجادله»

برداشت 1:

گاهی اوقات یک اتفاق ساده و روز مره باعث می شود که آدم به جاها و چیزهایی فکر کند که به خودی خودش اگر بود، شاید هیچ وقت فکرش به آن جاها قد نمی داد! مثل همین دیروز داشتم کار می کردم....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۰
گردان حضرت معصومه (س)

« داستانک، جهت تبیین معنای تعریف به تمایز، حد و تقابل»

مثل ماهی، هرچی محکم تر نگه اش می داشتی بیش تر از تو دستات سر می خورد! می­گفتند بیش فعالِ! الحق و الانصاف هم همینطور بود و دکتر ها هم تایید کرده بودند! وقتی جایی می رفت انگار زلزله ی هشت ریشتری آمده بود!! از همه شیطنت هایش بدتر، ذهن کنجکاو و پر از سوالش بود که هر جوابی که به سوال های ریز و درشتش می دادی، اصلا قانع نمی شد و در جواب تمام جواب ها و استدلال ها و منطق هایی که از اینجا تا اوووونجا براش ردیف می کردی با همان زبان کودکانه اش که هنوز به "ر" می گفت "ل" ؛ صاف صاف تو چشمات زل می زد و می گفت: «چلا؟!!!»

محکم دستاش را تو دستم نگاه داشته بودم و داشتم از خیابان ردش می کردم. انگار حالا که نمی تونست دستش را از تو دستم خلاص کنه، سوال های ذهنی اش مثل آتش فشان فوران کرده بود!

اولین ماشین که با سرعت از چند قدمی مان رد شد، بهش گفتم: «نرو الان ماشین بهت میزنه ها!» گفت: « چلا ماشین بهم میزنه؟!» گفتم: « چون شبه و هوا تاریک شما هم کوچولویی و ممکنه که راننده ها شما رو نبینن و با سرعت بیان و بخورن بهت!» گفت: « چلا شبه و هوا تاریک؟!» گفتم: « چون الان ماه تو آسمونه و خورشید نیست! هر وقت خورشید نباشه شب میشه و هر وقت هم که ماه باشه دیگه روز نیست» گفت: « یعنی نمیشه شب و لوز دو تایی با هم یه جا باشن؟!» گفتم: « نه که نمیشه یا شب میتونه یه جا بیاد یا روز! اصلا خورشید رو بذار برای خودت یه نشونه! روز وقتی می آد که خورشید بیاد یا اینکه روز وقتیه که شب نیست!» یه کم فکر کرد و بعد گفت: « پس وقتی هم که ماه رو تو آسمون ببینیم شب اومده!» گفتم: « آر!ه! ولی بعضی وقتها هم ممکنه که ما ماه رو تو آسمون نبینیم اما بازم شبه مثل وقتایی که آسمون ابریه!»

دوباره از آسمون برگشت روی زمین و نگاهش به ماشینی که کنار خیابون پارک کرده بود افتاد و چندباره پرسید: «چلا به این میگن ماشین؟!» گفتم: « خب... اسمشه! مثل اینکه اسم تو محمد پارساس!  یه وسیله ایه که حرکت میکنه و آدم ها رو با خودش این ور اون ور می بره!» یه خورده رفت تو فکر و دوباره پرسید: « چلا ماشین می تونه آدما لو این ول اون ول ببره؟!»

از بچه سه چهار ساله و این سوالا!!!؟! به ماشینی که بقل دستمان پارک شده بود اشاره کردم و گفتم «ببین ماشین مثل ما آدم ها غذای مخصوص خودش رو می خوره و بعد با این چرخاش حرکت می کنه و می ره» گفت: « چلا به چلخ میگن چلخ؟» بادی به قب قب انداختم و گفتم: « خب چون گرده و می چرخه!»

یک دفعه با خوشحالی گفت: « پس اون چیزی هم که بابا موقع لالندگی هی می چلخوندش هم اسمش چلخه!» گفتم: « نه! اون اسمش فرمونه!» گفت: « خودت گفتی که به چلخ میگن چلخ چون هم گرده و هم می چلخه!» گفتم: « آره! ولی خب هر چیزی که گرد باشه و بچرخه که اسمش چرخ نیست! کارایی که انجام می دن با هم فرق میکنه! اصلا بیا ببین چقدر این دو تا با هم فرق دارن» و چرخ و فرمان همان ماشینی که پارک شده بود را بهش نشون دادم.

یک دفعه صدای مامانش که از ته خیابان ما را صدا می زد بلند شد که: « شما کجا موندید؟!» و من هم همین را بهانه کردم بعد یک ربع!! که کنار خیابان ایستاده بودیم بالآخره از خیابان ردش کردم و به بقیه ملحق شدم! و هنوز سوالای ریز و درشتش که دنبال تعریف و معنای هر چیز و اسم های آن ها بود،  ادامه داشت!

نویسنده: ز. طاوسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۵۶
گردان حضرت معصومه (س)