هو الحق
زندگی کردن در جایی که تمام هست ها و نیست ها، بایدها و نبایدها، امیدها و آرزوها و دغدغه ها مادی است. اینکه دنیا و ظواهر آن حرف اول و آخر را می زنند. اینکه روز بعد بهره بیشتری از دنیا کسب شود. اینکه تمام تلاش ها، وقت ها و انرژی ها صرف رسیدن به سودهای بیشتر و بیشتر است.
اینکه اصلا عرف شده است که خواست های دنیایی دغدغه باشند و تو با تمام وجودت غرق شوی، انگیزه ات اصلا همین شود که زندگی کنی و دل مشغولی تو این باشد که امروز فلان چیز را بخری که نکند فردا گران شود، بدوی که نکند فردا نرسی و ...
در این جریان تسلط دنیا، در این دویدن ها و رسیدن ها و نرسیدن ها و در این جریان تفاخر و تظاهر، بستری لازم گسترانیده شود ... بستری برای سکون و آرامش، برای عبادت ... . برنامه ای لازم است فراهم شود تا با اطاعت از آن قدری از این دل مشغولی ها جدا شد و به مبدا اصلی خلقت توجه کرد. باید رابطه ای شکل بگیرد اما از نوع دیگری ... . رابطه بنده ای با رب اش. باید قدری از این هیاهو فاصله گرفت.
سکون و آرامشی لازم است. باید نمازی اقامه کرد ... باید سوره ی حمدی خواند ...
م. حسینی